خاطرات
نگارش در تاريخ سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, توسط zeinab

عشق آن نیست که یک دل به صد یار دهی
عشق آن است که صد دل به یک یار دهی

نگارش در تاريخ سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, توسط zeinab

پرسیدم چرا اینقدر عاشقی وبه دیگران محبت میکنی و عشق میورزی ،

گفت انسان تجلی گاه صفات خداست ،

پس صفات خدا را باید در خود متجلی کرد،

خدا هم محبت وهم عشق مطلق دارد

پس چرا محبت وعشق خدایی که در وجودمان هست از بندگان خدا دریغ کنیم

نگارش در تاريخ سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, توسط zeinab

من گرچه سیه روی و بدم یا الله

از درگه خود مکن ردم یا الله

گفتم که من و این همه عصیان چه کنم؟

گفتی که بیا من آمدم یا الله . . .

نگارش در تاريخ سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, توسط zeinab

بودن با کسی که دوستش نداری

ونبودن با کسی که دوستش داری هر دو رنج است

پس اگر همچون خود نیافتی همچون خدا تنها باش

نگارش در تاريخ سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, توسط zeinab

نگارش در تاريخ سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, توسط zeinab

سلام

من مهرگانم

یعنی مهرگان صدام میکنن ولی اسمم تو شناسنامه زینب هستش.از اسم زینب فوق العاده خوشم میاد.چون معنای زیبایی داره

27سالمه.خیلی شوخم ولی در عین حال جدی.زیادی حساسم که دارم روش کار میکنم که بهتر بشم

حدود سه سال پیش یعنی سال 88 یه نامزدی ناموفق رو تجربه کردم

البته اشتباه از خودم بود.چون فکر میکردم عشق بعد ازدواج حتما به وجود میاد

ولی توی دوره ی نامزدی نه تنها عشقی به وجود نیومد بلکه تبدیل به تنفر شد

البته به خاطر رفتار نامزد سابقم هم بودا.این یه پیش زمینه ای از من بود

انشالله از فردا میگم و براتون تعریف میکنم که چطور مسیر زندگیم عوض شد و شدم یه عاشق.عاشقی که هنوزم که هنوزه خودم باور نمیکنم

ولی حقیقته و واقعیت داره

نگارش در تاريخ سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, توسط zeinab

میخوانمت در بلندی که خودت بلند ترینی

میخوانمت به مهربانی که خود مهربان ترینی

میدانمت به رحمتت که خودت رحیم ترینی

میدانمت به بزرگی که خودت بزرگترینی

همه این میخوانمت ها و میدانمت ها بهانه ای هست

تا بگویم خدایا دوستت دارم ، من خدا را دارم!

 

نگارش در تاريخ سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, توسط zeinab

یارو تو خیابون محکم زد پشتم گفت: بــــَه چطوری داداش؟
گفتم: ببخشید میشناسیم همدیگه رو؟
گفت: بابا تو فیسبوک 5 تا دوست مشترک داریم !!!!!
ملت خط قرمز رو رد کردن بغران...

نگارش در تاريخ سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, توسط zeinab

از امروز میخوام خاطرات اشنا شدن با عشقم رو بنویسم

میدونم شاید خیلیاتون باور نکنید ولی همش عین حقیقته

بیشتر هم به همین خاطر این وبلاگ رو ساختم که واسه همیشه این خاطرات و اتفاقات ثبت بشه

فقط امیدوارم با خوندنش قضاوتهای بی مورد نکنید و تا اخرین روزشو بخونیدو نظر بدید

البته دوس دارم هر کی میاد و میخونه هم نظر بده

نگارش در تاريخ سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, توسط zeinab

 

امروز دومین روزه که این وبلاگ رو ساختم

خوشحالم ولی چون چیزی ازش سر در نمیارم سر در گم هستم

ولی به مرور زمان یاد میگیرم و خوشگلش میکنم

 

 

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد